به گزارش مشرق، جهان این روزها شاهد چالش مهمی درباره سرنوشت توافقی است که به گمان برخی، قرار بود باطل السحر خیلی از مشکلات و نوش داروی دردهای اقتصادی و سیاست خارجی ایران باشد. دیرزمانی نگذشته است که دعواها سر نقض و اجرای تعهدات برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، بالا گرفته و در مواقعی یادآور روزهای مذاکرات هستهای قبل از رسیدن به توافق سال 2015 است؛ روزهایی که در پی تحقق رویای «ماه عسل با غرب» بودند.
برجام در واقع مهمترین ایدهی حکمرانی حجتالاسلام روحانی بود. او معتقد بود که از طریق مذاکره هستهای با آمریکا، نه تنها چرخ سانتریفیوژها را در حال چرخش نگه میدارد بلکه چرخ اقتصاد را هم به چرخش درخواهد آورد. روحانی میگفت مذاکره هستهای با آمریکا همان «کلید»ی است که او از طریق آن همهی تحریمها را بلافاصله و بعد از توافق برمیدارد، چنان رونقی به زندگی مردم ببخشد که هیچ نیازی به یارانه 45000 تومانی نداشته باشند. و پس از امضای برجام در وین تا ماهها معتقد بود برجام آفتاب تابانی است که اگر کسی آن را نمیبیند، ایراد از چشمان اوست و نه برجام.
بیشتر بخوانید:
تا برجام موشکی را امضا نکنیم، نمیتوانیم از اروپا انتظار خاصی داشته باشیم!
اما حجتالاسلام روحانی در این ایده و استراتژی تنها نبود؛ او در واقع ایدهای (مذاکره با آمریکا) را پیش برد که «آرزوی» آیتالله هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی هم بود. هاشمی و خاتمی هم معتقد بودند که از طریق چنین مذاکراتی مسائل اصلی کشور حل خواهد شد و ایران در مدار توسعه قرار خواهد گرفت. به همین دلیل بود که جریان اصلاحات به طور کامل پشت سر برجام قرار گرفت و نه تنها این توافقنامه بلکه آمریکا را هم بزک کرد تا افکار عمومی به سمت حمایت از توافق هستهای بسیج شود. اما جملهی آیتالله هاشمی رفسنجانی در این باره ماندگارتر بود؛ چنین مذاکراتی به چنان آرزو و افقی برای او تبدیل شده بود که پس از امضای برجام به حجتالاسلام روحانی گفته بود: حالا میتوانم راحت بمیرم!(حجتالاسلام روحانی، 20 دی 97، سخنرانی در مراسم سالگرد درگذشت هاشمی)
اما نتیجهی این ایده روحانی و آن آرزوی مشترک خاتمی و روحانی چه شد؟ هر چند که کشمکشهای امروز، وعدههای دیروز را به ذهن متبادر میکند، اما به نظر میرسد همزمان و با غروب عملی برجام در دنیای واقعی، به تدریج بر بسیاری از گزارهها و تصورات که برجام عملاً بر روی آنها سوار شده بود خط بطلان میکشد. از این جمله عبارتند از:
بزک «کدخدا»ی دهکده
در بحبوحه رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بود که همزمان با روحانی، یک جریان سیاسی آمریکا را کدخدای جهان نامیده و معتقد بودند که هر گونه راه حلی فقط از طریق رئیس قبیله غرب ممکن است. در همین راستا بود که علت ناکامی مذاکرات قبلی، عدم مذاکره مستقیم با آمریکا تلقی شد. این در حالی بود که بر اساس تجربه قبلی، آمریکاییها مانع توافق سهجانبه پاریس در 2003 شده و اروپاییها را از عمل به تعهدات بازداشتند. اما تاریخ باز دوباره تکرار شده و آمریکاییها، با وجود حضور مستقیم در مذاکرات و توافقی بینالمللی، این بار نیز خلف وعده کردند. این رفتار آمریکاییها باعث شد که همانهایی که آمریکا را کدخدای جهان مینامیدند، الان بگویند که آمریکا کدخدای دوستانش، یعنی اروپاییهاست. هر چند که برجام مشکلات بسیاری را حل نکرد، اما همینکه در نگاه عدهای، آمریکا از «حل المسائل» به «امّالمشاکل» تبدیل شد، خود بخشی از دستاورد، یا به عبارتی دقیقتر، درس توافق هستهای است. بدین ترتیب بود که «اعتماد» فرضی به آمریکا، جای خود را به «بی اعتمادی» در عمل به آمریکا داد.
اعتماد به غرب و اروپا
یکی از وعدههای دیگری که قرار بود در مسیر برجام محقق شود، بحث تعامل با غرب بود که تحت عنوان «تعامل سازنده با جهان» مطرح شد. تعامل ایران با جهان شرق پیش از آن جاری بوده و مانع جدی نداشت، به همین دلیل بخش عمده تعامل سازنده با جهان در پی همکاری با غرب از جمله اروپاییها بود. همکاری با اروپا پدیده مذمومی نیست که بشود با شلاق انتقاد به آن تاخت. اما توافق هستهای حقیقتی تلخ را به کام کسانی چشاند که میپنداشتند اروپا در زمینه سیاست خارجی مستقل از آمریکا عمل خواهد کرد و بنابراین قابل تکیه و اعتماد است. هر چند که اروپا در مقام حرف یا حتی اراده بخواهد در مواردی نقطه مقابل آمریکا باشد، اما وابستگی عمیق سیاسی، اقتصادی و امنیتی آن به ایالات متحده عملا چنین امکانی را از قاره سبز سلب کرده است. اگر اروپاییها بیش از تصور میکردند که نجات برجام، نجات ایران است، این روزها به این باور رسیدهاند که موضوع توافق هستهای جدای از آنکه مربوط به ایران باشد، در برگیرنده «هویت» و «اعتبار» اروپایی در مجامع بینالمللی است. امروز چه موضوع برجام باشد، چه معاهده پاریس و چه هر موضوعی دیگر، اروپا استقلال خود در برابر آمریکا را از دست رفته میبیند. پس مادامی که چنین وضعیتی جاری باشد، به عبارتی عامیانهتر، نمیتوان روی دیوار اروپاییها یادگاری نوشت.
چرخ سانتریفیوژ مانع چرخ اقتصاد؟
زمانی که در گذشته انتقاداتی درباره «نحوه» انجام مذاکرات هستهای، و نه موجودیت مذاکرات، مطرح میشد، با قلب موضوع، بحث چرخیدن چرخهای اقتصاد در کنار چرخ سانتریفیوژها مطرح میشد. اما شاید نیاز به توضیح زیادی برای اثبات این موضوع نباشد که برجام هم چرخهای برنامه هستهای را کندتر کرد و هم اینکه چرخهای اقتصاد را در سنگلاخی برد که نسبت به گذشته، عبور از آن دشوارتر اما هنوز ممکن است. امروز علاوه بر این، حتی چرخهای خود برجام هم نیاز به پنچرگیری و ترمیم دارد، چه برسد به اینکه این توافق بار بخشهای دیگر را به دوش کشد.
لغو یکباره همه تحریمها؟
توافق هستهای قرار بود همه تحریمها علیه ایران را از مسیر بردارد. طرح چنین موضوعی در ابتدای مذاکرات تنور برجامی را داغ کرد. اما به مرور لغو همه تحریمها، به لغو همه تحریمهای هستهای و سپس به لغو یا تعلیق این تحریمها تغییر یافت. با تحقق برجام، برخی رسانهها با ذوق زدگی خاصی سعی کردند که فضای متفاوتی از جهان غرب را تداعی کنند و با تیترهایی مانند «صبح بدون تحریم» به استقبال رویای زودگذر خود رفتند.
با وجود اینکه بحث تعلیق تحریمها هم در عمل جنجالهای خود را داشت. با اینکه تعلیق تحریمهای برجامی همچنان محل بحث بود، در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، بحث لغو تحریمهای غیرهستهای مطرح شد. اما با خروج آمریکا از توافق هستهای عملا بحث لغو تحریمها بی معنا شده و تحریمها به شدت علیه ایران اعمال شده و روز به روز افزایش مییابند. در چنین شرایطی، هر چند تحریمهای جدیدی از سوی سازمان ملل و اتحادیه اروپا اعمال نشدهاند، اما تحریم های آمریکایی به تنهایی توانسته است که فضا را به شرایط قبل از برجام برگرداند. چه بسا به واسطه ورود به جزئیات بیشتر در مقام اجرا، اجرای تحریمها را نسبت به گذشته تشدید کرده است.
برد-برد با شیطان
توافق هستهای بر مبنای استدلال برد-برد شکل گرفت و قرار بود که منافع طرفین در این توافق برآورده شود. دستاورد طرف مقابل شفاف سازی درباره برنامه هستهای ایران بود که بر اساس 15 گزارش آژانس مورد تایید قرار گرفته است، اما توقع ایران از برجام، برآورده شدن انتظارات و منافع اقتصادی بود که نه تنها برآورده نشده، بلکه در شرایط بدتری قرار گرفته است. به عبارتی سناریوی بازی برد-برد الان به بازی حاصل جمع صفر یا همان بازی برد-باخت تغییر یافته است. امروز از مقامات دولتی میشنویم که میگویند این بازی یا برد-برد باید باشد، با اینکه به بازی باخت-باخت برای طرفین تبدیل خواهد شد. این خود اذعان به این نکته است که بازی برد-برد مورد انتظار از برجام محقق نشده است و انتظار طرف مقابل هم الان ادامه همه شرایط برد-باخت به نفع خود و به ضرر ایران است. هر چند ایران هم در واکنش به چنین شرایطی تعهدات هستهای خود در توافق را به صورت مرحلهای کاهش داده است.
آنچه در این چند سال بر برجام گذشت، ادعای «توافق تاریخی» را در هالهای از ابهام فرو میبرد و این سوال را پیش رو میگذارد که سرنوشت «پیروزی با دیپلماسی» سرانجام به کجا خواهد رسید؟
برداشتن سایه جنگ با مذاکره با آمریکا
با کمرنگ شدن منافع اقتصادی برجام برای کشور، این بحث مطرح شد که برجام یک توافقی راهبردی و ذوابعاد است که یکی از ابعاد آن آوردن امنیت برای کشور و برداشتن سایه جنگ بوده است. در حالی که آمریکا از توافق هستهای خارج شده، اما این توافق هنوز اسماً پابرجاست. در همین بستر و در زیر سایه برجام، کشور هنوز زیر سایه تهدیدات لفظی امنیتی قرار دارد. مدتی قبل بود که رسانههای آمریکایی از لغو دقیقه نودی حمله احتمالی آمریکا به مواضع ایرانی در پی سرنگونی پهپاد متجاوز آمریکایی در حریم ایران گزارش دادند. اما به نظر نمیرسد که انصراف از اقدام نظامی علیه ایران به دلیل رعایت حال توافقی باشد که دولت آمریکا از آن خارج شده است. بلکه دلیل واقعی توانمندی بازدارندگی نظامی ایران است که مقامات آمریکایی را از آغاز جنگی با ایران میترسانند. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا که کمپین انتخاباتی خود را با مباحث ضدجنگی و علیه هزینههای گزاف برای جنگافروزی در منطقه پیگیری کرد، در حال حاضر به دنبال جنگ واقعی به ایران نیست. این ارزیابی کارشناسان نظامی آمریکایی و غربی نیز هست. ترامپ در نهایت به دنبال چند اقدام نمادین و کوتاه مدت است که از وجهه خود دفاع کند اما وارد جنگ و درگیری واقعی نشود. به همین دلیل وقتی بحث اقدام نظامی احتمالی اخیر علیه ایران مطرح شد، هشدار نظامی ایران از طریق کانالهای مرتبط مبنی بر اینکه جنگی کوتاه در کار نخواهد بود، و اینکه ایران آماده دفاع از خود است، باعث شد که جلوی درگیری نظامی گرفته شود. تحولات اخیر از طرفی خط بطلانی بر این گزاره که «برجام سایه جنگ را از روی کشور برداشت» کشیده و اثبات کرد که آنچه مانع حمله دشمن میشود عمدتا بازدارندگی دفاعی است.
مجموع آنچه در این چند سال گذشت، بیش از آن است که در یک مقاله کوتاه به همه آنها پرداخت، اما چند مورد فوق که از سکانسهای مهمی از رویای برجام بودند که نه تنها محقق نشدند بلکه به شکل وارونه تعبیر شدند.